داستان ترکی استانبولی درنا

داستان ترکی استانبولی درنا

 

داستان ترکی استانبولی درنا – این داستان برای سطوح A2 به بالا قابل استفاده است.

میتوانید ترجمه متن را برای ما ارسال کنید. ( در قسمت دیدگاه ها ترجمه های ارسالی را میتوانید بخوانید)

Bir zamanlar küçük bir gölün kıyısında yaşayan bir turna varmış.

در زمان های قدیم در ساحل یه دریاچه کوچیک یه درنا زندگی میکرد.

 

Aynı göldeki balıkları yakalarmış. Bütün balıklar ondan nefret edermiş ama o bütün balıkları çok severmiş.

ماهی های همون دریاچه رو شکار میکرد.همه ماهی ها ازش نفرت داشتند ولی اون همه ماهی رو دوست داشت.

 

Balıklar çok lezzetli, nefis. Bayıldım.

ماهی ها خیلی خوشمزه و لذیذ هستن. خوشم اومد.

 

Turna her zaman karnını doyururmuş, avlardan ve yemeklerinden keyif alırmış.

درنا همیشه شکمش و سیر میکرد ،از صیدها و غذاها لذت میبرد.

 

-ne oluyor bana?

چی داره سر من میاد؟

 

Turna giderek yaşlanıyor ve güçsüzleşiyormuş. Eskisi gibi değilmiş. Daha yavaş uçuyormuş.

رفته رفته درنا پیر و ناتوان میشه. مثل قبل نبوده، آروم تر پرواز میکرده.

 

-Daha şimdiden yoruldum.

دیگه از الان خسته شدم.

Balık avlamak için suya daldığında yavaş hareketlerinden ötürü balıklar çoğu zaman ondan kaçıyormuş.

وقتی برای صید ماهی درون اب شیرجه میزد (فرو میرفت). بخاطر حرکت های آرومش ماهی ها بیشتر اوقات ازش فرار می کردند.


ارسالی اعضای سایت


ترکجه ده در مطالب ارسالی دخل و تصرف نکرده و مسئولیت صحت مطالب ارسالی با شخص ارسال کننده است.

شما نیز میتوانید مطالب آموزشی ترکی استانبولی خود را برای ما ارسال کنید.


برای مطالعه سایر داستانهای ترکی استانبولی وارد لینک زیر شوید:

داستانهای ترکی استانبولی

۱ دیدگاه برای “داستان ترکی استانبولی درنا

  1. رضا عادل گفته:

    ترجمه فارسی
    ترجمه
    درزمان های گذشته کنار دریاچه کوچک یک درنا زندگی میکرد
    درهمان دریاچه ماهی ها رو شکار میکرد. همه ماهی ها از او نفرت داشتند اما او همه ی ماهی ها رو زیاد دوست داشت
    از ماهی های زیاد خوش طعم و مرغوب دوست داشتم (خوشم امد)
    درنا هر زمان شکمش رو از خوردن ماهی ها پر میکرد و همیشه از خوردن لذت میبرد
    چی شد بر سر درنا امد
    درنا رفته رفته پیرتر و ناتوان تر میشود. مانند قبل و گذشته نبود دیگر اروم پرواز میکرد
    دیگرالان خسته شدم
    برای اینکه صید کردن ماهی ها از اب شیرچه میزد به خاطر حرکات اروم ماهی ها اکثر اوقات از او فرار میکردند

    مترجم داستان: رضا عادل کارشناس ارشد مهندسی مکانیک اهل اردبیل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *