داستان ترکی استانبولی تخم طلا با ترجمه فارسی
داستان ترکی استانبولی تخم طلا با ترجمه فارسی
Bir varmış, bir yokmuş.
یکی بود یکی نبود.
Evvel zaman içinde, kalbur saman içinde, çok uzak bir ülkenin minik ve şirin biy köyünde yoksul bir çiftçi ve karısı mutlu mesut yaşarmış.
تو زمانهای خیلی قدیم , در یه روستای کوچیک و زیبا در سرزمینی دور دست زن و شوهری فقیر و کشاورز با شادی و خوشبختی زندگی می کردند.
Çiftçi kazları çok severmiş.
کشاورز غازها رو دوست داشت.
Her gün kazları beslermiş ama kazların içinde bir kaz varmış diğerlerinden çok farklıymış.
هر روز به غازها غذا میداد( پرورش میداد) اما میان غازها یه غازی بود که از غازهای دیگر خیلی فرق می کرد.
Her gün altın yumurta yumurtlarmış.
هر روز یک تخم طلا می گذاشت.
Çiftçide bu altın yumurtayı şehre kuyumcuya götürüp bozdurur parasını alırmış.
کشاورز این تخم طلا رو به شهر نزد جواهر فروشی برده و تبدیل به پول میکرد و می گرفت.
Derken yoksul çiftçi zenginleşmiş.
جونم براتون بگه که کشاورز فقیر ثروتمند شد.
Artık çalışmaya gerek olmadığını düşünüyormuş.
به این فکر افتاده بود که دیگر نیازی به کار کردن نیست.
Çok geçmeden çiftçi lüzumsuz şeylere para harcamaya başlamış.
چیزی نگذشت که کشاورز شروع به خرید چیزهای غیر ضروری کرد .
(پول های خود را اسراف می کرد)
Artık altın yumurtadan kazandığı para yetmiyormuş.
دیگه پولی که از تخم طلا بدست می آورد کفاف خرجش را نمیداد.
(بخاطر خرج بیخودی پول کم می آورد)
Çiftçi artık altın yumurtlayan kazı eskisi gibi sevmemeye başlamış, onu kesip karnındaki hazineyi alırsa çok zengin olacağını düşünmüş.
کشاورز دیگر غاز تخم طلایش را مثل قدیم دوست نداشت , فکر می کرد که اگر غاز را بکشد و گنجی که در شکمش است بگیرد خیلی ثروتمند خواهد شد.
Birgün elinde bıçakla kümese gitmiş.
یه روز چاقو بدست به مرغدونی رفت.
Çiftçiyi elinde bıçakla gören kaz kaçmaya başlamış.
غاز با دیدن کشاورز که چاقو در دست دارد شروع به فرار کرد.
Fakat çiftçi onu yakalayıp kesmiş.
منتهی کشاورز او را گرفته و سرش را برید.
Kazın karnını kesip bakmış ne görsün ne altın ne de hazine varmış.
شکم غاز را دریده و نگاه کرد , چشماش چی می دید !!!! نه طلا و نه گنجی وجود داشت.
Açgözlülük yaptığını anlamış fakat işin işten geçtiğini anlamış
کشاورز فهمید که حریص شده و طمع کرده , اما فهمید که کار از کار گذشته.
ارسالی از طرف مخاطبان همیشگی ترک کده
شما هم مطالب مفید خود را برای ما ارسال کنید.
آموزش خصوصی بصورت تضمینی زبان ترکی استانبولی با استاد رضا عباسی مولف 4 عنوان کتاب آموزشی ترکی استانبولی ، مولف دو عنوان پکیج آموزش ترکی استانبولی ،
آموزش مکالمه ترکی استانبولی فقط با سی جلسه
09126703297
آموزش از راه دور با پکیج های آموزشی گرامر و مکالمه استاد رضا عباسی ، اولین و برترین متدهای آموزش ترکی استانبولی
پکیج آموزش ویدیویی گرامر های زبان ترکی استانبولی بر اساس کتاب هیتیت
پکیج آموزش مکالمه زبان ترک استانبولی با جدیدترین متدهای آموزشی
تخم طلا یکی بود یکی نبود.
روزی روزگاری، یک کشاورز فقیر و همسرش در روستایی کوچک و زیبا در کشوری خیلی دور با شادی زندگی می کردند.
کشاورز غازها را بسیار دوست داشت.
او هر روز به غازها غذا می داد اما یک غاز در میان غازها بود که با بقیه بسیار متفاوت بود.
هر روز یک تخم طلا میگذاشت.
کشاورز این تخم مرغ طلا را به شهر نزد جواهرفروش میبرد و آن را با پول عوض میکرد.
سپس کشاورز فقیر ثروتمند شد.
او فکر کرد که دیگر نیازی به کار کردن نیست.
مدتی نگذشت که کشاورز شروع به خرج کردن پول برای چیزهای بیهوده کرد.
پولی که از تخم طلایی به دست می آورد دیگر کافی نبود.
کشاورز دیگر مثل قبل از غازی که تخم طلا می گذاشت خوشش نمی آمد، فکر می کرد که اگر سرش را ببرد و گنج درون شکمش را بردارد ، بسیار ثروتمند خواهد شد.
یک روز با چاقویی که در دست داشت به سمت قفس رفت.
غاز با دیدن کشاورز چاقو به دست شروع به فرار کرد.
اما کشاورز او را گرفت و سرش را برید .
شکم غاز را برید و نگاه کرد، چه میدید!!! نه طلایی بود و نه گنجی.
متوجه شد که طمع کرده ، اما فهمید که کار از کار گذشته.
teşekkür ederiz
عالی مخصوصا برای یاد گیری زبان ترکیه ای